شرح



سلام.
من اهل نوشتن نیستم. راستش اصلا بلد نیستم که بنویسم اما این نیاز رو در خودم می‌بینم که بنویسم. حالا با این کلام دست و پا شکسته شروع می‌کنم بلکم مثل کودکی که با آزمون و خطا شروع به راه رفتن می‌کنه، دست من هم کم‌کم به نوشتن عادت کنه.


عاشق روزهای اسفندم، اسفندی که صبحاش مه‌گرفته‌ست و صدای مرغ‌های دریایی از روی رودخونه‌ شنیده می‌شه، ظهرهاش گرمای مطبوعی داره و بعدظهراش با طنازی ابرها همراهه. کاش حال دل ملت اونقدری خوش باشه که از دیدن این زیبایی‌ها لذت ببرن.


خیلی عجیبه، زندگی صبحانه‌ی بازاری‌های این شهر کاملا وابسته به شب قبلشه. اگر شب قبل فوتبالی برگزار شده باشه صبح کاری فردا رو دیرتر از همیشه شروع می‌کنند اما اگر فوتبالی در کار نباشه روال عادی طی میشه. امروز که از بازار رد شدم اکثر مغازه‌ها بسته بودن فهمیدم دیشب فوتبال داشته.
حقیقتش فکر نمی‌کردم ملت اینقدر فوتبالی باشن.


ساعت ۸:۳۰ شب از سرکار برگشتم خونه، تا قبل از این ساعت، اینترنت هیچ مشکلی نداشت اما تو خونه اینترنت کار نمیکرد، اول فکرکردم حجم تموم شده اما وقتی چک کردم دیدم حتی اپ خودِ سرویس‌دهنده هم باز نمیشه فهمیدم عزیزانی که صلاح ما رو بهتر از خودمون می‌دونن، اینترنت رو قطع کردند.

نمی‌دونم قراره ته‌اش چی بشه اما این اتفاقات منو یاد اعتراضات سال ۸۸ انداخت، اون زمان هم اینترنت و پیامک رو بهمین شکل قطع کرده بودند. خدارو شکر نشون دادیم که در ایجاد محدودیت و سانسور بعد از رفقای گرمابه و گلستان مسئولانمون (چین) بهترینیم، اما نمی‌دونم چرا در شاخص های اقتصادی و رفاهی تنه به تنه ونزوئلا می‌زنیم.

پ.ن: این پست بماند بیادگار از روزی که تمام اینترنت مملکت قطع بود تنها معدودی وب‌سایت‌های داخلی باز میشد. این نیز میگذرد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها